ماجرای پدر
نادر طالب زاده، به سال 1332 در تهران زاده میشود. پدرش منصور طالبزاده اردوبادی است و مادر سیده وحیده امیر ملوک شرفی و نوه آیت الله شرف العالی اصفهانی است. در ویکیپدیا درباره اش نوشته اند: «او فرزند سرتیپ منصور طالبزاده اردوبادی است. گفته میشود، پدر او از ستونهای کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ بوده و پس از این کودتا از درجه سرهنگی به درجه سرتیپی در ارتش شاهنشاهی ایران ارتقا یافت.» سالها بعد، خبرنگار باشگاه خبرنگاران در مصاحبه با نادر طالب زاده از او میپرسد، آیا اطلاعات مربوط به زندگی اش را در ویکی پدیا دیده است؟ طالب زاده در پاسخ میگوید: بله، من ویکی پدیای خود را خواندهام. چیزهایی که در ویکی پدیا آمده، بیشتر تنظیم صدای آمریکاست. نادر از پدر به عنوان یک افسر وفادار و وطن پرستی که تن به ظلم نداد و خانه نشین شد، یاد میکند و میافزاید: مرحوم پدرم سال 43 خانه نشین، سال 44 دادگاهی و سال 45 حکم بازنشستگیاش زده شد. ماجرای کامل پدر من در کتاب «قیام عشایر جنوب»
(ص 486 تا 495) نوشته دکتر کشواد سیاهپور نوه غلامحسین سیاهپور (کسی که در سال 43 علیه شاه قیام میکند) و هفتهنامه فردوسی (شماره 360 سال 1337) آمده است. کسی که در کودتای 28 مرداد باشد، دو سال دادگاهی و در سن جوانی و 20 سال پیش از بازنشستگی خانه نشین نمیشود.
سفر آمریکا
نادر جوان از 16 تا 26 سالگی به آمریکای دهه 60 میلادی میرود. برای فوقلیسانس، به دانشگاه كلمبیای نیویورك میرود و آنجا كارگردانی سینما میخواند. درست هزاران کیلومتر دورتر، در آن سوی دنیا در سرزمین او، انقلاب بزرگی درحال رخ دادن است. حادثه سینما رکس آبادان که اتفاق میافتد، تیتر اول همه روزنامههای نیویورک میشود، دیگر ماندن یا نماندنش در آمریکا دست خودش نیست. سه ماه پیش از پیروزی انقلاب اسلامی به ایران میآید و با خبرگزاری CBS آمریکا کار میکند. خودش میگوید: این خط امام(ره) بود که همه کمک کنیم تا اخبار انقلاب به گوش جهانیان برسد.
ماجرای آن یک پرسش
شیفته شخصیت امام روح الله(ره) است و با شور و شعف از روزهایی یاد میکند که در نخستین مصاحبه مطبوعاتی حضرت امام، توفیق داشته پرسشی را از امام بپرسد. نادر درباره آن پرسش میگوید: همیشه این پرسش در ذهن من بود که اگر لازم باشد آیا امام حکم جهاد میدهند. این پرسش من بود که از سوی خبرنگار CBS آمریکا پرسیده شد و در 14 بهمن ماه تیتر اول همه روزنامههای داخلی و خارجی شد. علت پرسش من این بود که همیشه احتمال میدادم ممکن است در هر زمان کودتایی رخ دهد و اگر امام، تهدید و اخطار بر حکم جهاد بکنند، این اتفاق نخواهد افتاد، در 10 دقیقه آخر مصاحبه، این پرسش را روی کاغذ نوشتم و به خبرنگار CBS دادم. اخطار آن روز امام (ره) کار خودش را کرد، بعدها هایزر گفته بود که ما میخواستیم کودتا کنیم، اما از پیامدهایش ترسیدیم.
آشنایی با آوینی
جنگ تحمیلی شروع میشود، نادر دوربین به دست میگیرد و روانه جبهه میشود. او نخستین بار با متن مستند «روایت فتح» با سیدمرتضی آشنا میشود. به گفته خودش، توفیق همکاری مستقیم با شهید آوینی را پس از جنگ نیز دارد و مستندهای «فجر و شقایق» و «ساعت 25» را با نظر او کار میکند. نادر درباره شهید آوینی میگوید: آوینی حکیم بود و یادم نمیآید در حضور آوینی بوده باشم و حرفی از حکمت نباشد.
مرگ برادر در آمریکا
دراواخر بهمن ۱۳۸۷ خبری درباره قتل برادر او دکتر ناصر طالبزاده، پزشک ایرانی و استاد دانشگاه سیاتل منتشر میشود، مبنی بر اینکه دستاوردهای دکتر ناصر طالب زاده در زمینه یافتن پادزهری برای جنگ افزارهای میکروبی، به قتل او به دستور دولت آمریکا منجر شده است. اما در واکنش نادر طالبزاده میگوید، برادرش به فوت طبیعی از دنیا رفتهاست و ارتباطی با سلاحهای میکروبی نداشت.
روایت عملیاتِ استشهادی در بوسنی
حسین دهباشی، مستندساز برای نخستین بار یک روایت ناگفته را از جنگ بوسنی فاش میکند که بی ربط با موضوع این گزارش نیست. دهباشی به بهانه اعلام حکم دادگاه «رادوان کارادزیچ» -قصّابِ بالکان- مینویسد: ... و اما بعد اکنون شاید وقتِ افشاکردنِ «راز»ی باشد! ... صربها قدم به قدم جلو میآمدند. همان شب تصمیم گرفته شُد که یکی از خبرنگارانِ ایرانی دست از جان بشوید و به بهانه مُصاحبه، خودش را به «رادوان کارادزیچ» برساند و با انفجارِ بُمبی که داخلِ دوربیناش بود، او را به درک و هزارنفر انسانِ بیگناه و دستِ خالی را به آزادی و آرامش و خود را به شهادت رساند. و هیچ کس دلش را نداشت و تنها یکی بود که پا پیش گذاشت و برایِ اینکه دیگران شرمنده ترس خود نشوند، دلیل آورد که تنها کسی در میانِ جمع است که چهرهای با پوستِ سپید و چشمانِ آبی و مویِ بور و شبیهِ غربیها دارد و انگلیسی به لهجه و اصطلاحاتِ فاخرِ شرقِ آمریکایی صحبت میکُند و تازه تحصیلکرده «کُلمبیا» و هم دانشگاهیِ «رادوان کارادزیچ» است. ... و تنها داوطلبِ آن عملیاتِ محرمانه کسی نبود، جز: «نادرِ طالبزاده»! البته دهباشی یادآوری میکند که آن عملیات هرگز انجام نشد؛ زیرا همین که خبرش به تهران رسید، گویا شخصِ آقایِ خامنهای اجازه ندادند.
اقتصاد ربوی ایران
دغدغههای نادر طالب زاده، تنها از جنس فرهنگ و هنر نیست. او دل پرخونی از وضعیت امروز اقتصاد ایران دارد و میگوید: اقتصاد ایران یکی از ربوی ترین اقتصادهای دنیا و ایران یکی از مالیات گریزترین کشورهاست. از کسی که 700 هزار تومان حقوق میگیرد، مالیات میگیرند، اما دستشان به کسانی که ماهیانه 700میلیارد تومان پول دارند، نمیرسد، تازه آقایان پس از 36 سال فهمیدهاند که پولدارها مالیات نمیدهند!
گرین کارت
خبرنگاری از طالب زاده میپرسد: گفته شده، تابعیت آمریکایی دارید؟ نادر میگوید: من با اینکه تحصیلاتم را آنجا گذرانده بودم، تابعیت آمریکایی ندارم، پس از انقلاب هم امکان گرفتنش بود، اما هیچ گاه نخواستم.
خط و ربط سیاسی
خط سیاسی نادر طالب زاده چیست؟ پاسخ روشن را به زبان خودش بخوانید: این حرف که من متعلق به جبهه پایداری هستم، کذب محض است. همین امروز اگر آقای روحانی کاری را از من بخواهد، انجام میدهم اگر آقای احمدی نژاد هم میخواست، انجام میدادم. خط من، خط انقلاب است.
«جی پی اس» رسانهای ما
طالب زاده اما یک دغدغه بزرگ فرهنگی دارد که آن را با ادبیات خاص خودش چنین بر زبان میآورد: GPS رسانهای فرهنگی ما از اول هم خراب بود و ما هیچوقت نفهمیدیم که کجا باید تمرکز کنیم و کجا را باید رها کنیم.
نظر شما